آیا میخواهید موثرترین راه برای حفظ آرامش در روز عروسی را بدانید؟ منظم و سازماندهی شده باشید! اگر یک برنامه ریزی درست و حسابس داشته باشید، دچار استرس و حالت عصبی نخواهید شد. شما میدانید که شماره تلفنهای شما کجاست، هر شخصی احتمالاً در حال حاضر کجاست و حدوداً چه زمانی در مراسم حاضر خواهد بود و بسیاری مسائل دیگر. بنابراین چند روز قبل از مراسم عروسی، یک برنامه زمانبندی برای خود ایجاد کنید و مطمئن شوید که آن را مرور و تکمیل نموده و تمام موارد و مسائل لازم برای جشن عروسی را در آن آوردهاید.
ازدواج با مخالفت خانواده ها ممکن است؟
اگر خود شما همسریابیکرده و فرد مورد نظر خود را پیدا کرده اید ولی خانواده ها مخالف شما باشند آیا می توانید خوشبخت باشید؟ نگاه سنگین مادرشوهر یا مادرزن تان وقتی که با اکراه سرسفره عقد ایستاده دلهره آور است. ازدواج با مخالفت خانواده ها یک جنگ بزرگ است که تمامی ندارد.
هیچ چیز در رابطه شما به خودی خود مشکل و مساله نیست جز زخم زبانها، نگاههای تند و تیز یکی از اعضای خانواده، طعنهها و بیتوجهیها در برابر محبتی که تلاش میکنید به همسرتان و خانواده اش نشان بدهید. شما احساس خوشبختی می کنید چون در کنار کسی که دوستش دارید هستید، اما همیشه چیزی روی قلبتان سنگینی میکند. باری که حتی همسرتان هم نمیتواند از روی دوشتان بردارد، چون واقعا مقصر این رفتارها نیست.
مخالفت به جا یا نابجا؟
اگر شما همسریابی می کنید و فرد مورد نظر را پیدا می کنید، به این نتیجه برسید که با این فرد خاص در بیشتر موارد همراه و همدل هستید، در کنارش احساس آرامش میکنید، با هم تناسب دارید و تفاوتهای آشکاری ندارید و او هیچ مشکل و مساله خاص و نامتعارفی ندارد؛ مخالفت خانواده مخالفت نابجایی است. انتخاب شما باید بر مبنای تناسب، دوست داشتن و اهداف مشترک بنا شود و اگر خرده گیری خانواده به موارد پیش پا افتاده است، نشان می دهد نوعی دخالت نابجا و تحمیل عقیده در میان است. با این حال نمی توان بی گدار به آب زد. بدرفتاریها و طعنهها و در بعضی موارد خشونت خانوادهها میتواند حفرههای عمیقی در وجودتان ایجاد کند و شما را برای تصمیم نهایی سست کند.
مساله را شخصی نکنید
خیلی ها گمان میکنند رابطه ی خوب و صمیمی با خانواده ی همسر رابطه زناشویی را محکمتر میکند. این دیدگاه تااندازهای درست است. اما اگر اطرافیانتان با بدرفتاری و خشونت کلامی و رفتاری، رابطه و احساساتتان را تخریب کنند، از دست شما کاری برنمیاید.
شاید این مساله اصلاربطی به شما نداشته باشد. خیلی از خانوادهها وابستگی عمیقی به فرزندشان دارند. درست است که این نوع وابستگی درست نیست اما در هرصورت وابستگی به فرزندان و احساس مالکیت بسیار عمیق است. ممکن است مخاطب حرفهای مادر همسرتان شما نباشید اما او با این احساس که دارد فرزند را از دست می دهد چیزهایی به شما بگوید که در واقع میخواهد به همسرتان بگوید. بدزبانی و رفتارهای تلخ آنها بیشتر از این که به شما اشاره داشته باشد طعنهای تلخ به نامزد شما است.
اگر خانواده همسرتان شما را دوستتان نداشته
باشند، شما را به هیچ روشی در خانواده شان نخواهند پذیرفت. بنابراین بسیار مهم
است که قبل از وارد شدن به این خانواده، سعی کنید شرایط را نسبت به خودتان
خنثی کنید. چطور؟ گاهی اوقات پا درمیانی بزرگترها، ریش سفیدها و حتی یکی از
اعضای خانواده می تواند کار ساز باشد. اگر در خانواده همسرتان یک نفر،
مثلا خواهر یا برادر او موافق ازدواج شما باشد کارتان راحت تر است. باید
کسی به جز همسر آینده شما وجود داشته باشد که تاییدتان کند و از خوبی های
شما برای خانواده مخالف بگوید. در قدم های بعدی از مشاورهای دینی یا
روانشناسان ازدواج کمک بگیرید تا آنها را به دست برداشتن از لجبازی و
احترام گذاشتن به انتخاب فرزندشان تشویق کنند. دقت کنید که در این موارد،
طرفی که خانواده مخالف دارد باید مقدمات این ریش سفیدی ها و مشاوره ها را
فراهم آورد.
همیشه محترمانه رفتار کنید
به
شیوه و منش خودتان رفتار کنید. آیا شما قلب مهربانی دارید؟ آیا شما ادب و
متانت خودتان را دارید؟ به همین شیوه ادامه بدهید. احترام بگذارید و زمانی
که خیلی عذاب میکشید سعی کنید از آنها فاصله بگیرید و با آنها هم کلام نشوید. بدزبان نباشید، سکوت
کنید و لبخند بزنید. اگر لازم است از حق خودتان دفاع کنید حتما اینکار را
به شیوهای محترمانه انجام بدهید.
تحمل راه چاره نیست
درست
است که خوشبختی شما در کنار فردی که انتخاب کرده اید و از هر نظر در شان
یکدیگر هستید، کامل می شود اما در بعضی از موارد شدت مخالفت خانواده طرف
مقابل و حجم توهینها و بدرفتاریها آنقدر وسیع است که سکوت و صبوری، بی
احترامی به خودتان است. در چنین مواردی اگر تلاش کافی کردید و به نتیجه ای
نرسیدید، بیشتر ادامه ندهید.
مجبور نیستید خشونت
را تحمل کنید آن هم در شرایطی که همسر آینده شما هم در گروه خانواده اش
قرار گرفته و آنها را تائید میکند. ماندن در جایی که شما را نمیخواهند
معنایی ندارد. وقتی همه راههای عاقلانه و درست را رفتهاید و باز هم آزار
میبینید، بروید. از رفتن نترسید چون کرامت انسانی شما باید رعایت شود.
6- لازم نیست در همان اولین ملاقات سفره دلتان را باز کنید و در مورد تمام
مسائل زندگیتان با او صحبت کنید. برای قرارهای بعدی خود چیزی برای گفتن
بگذارید.
7- به جای اینکه قیافه او را زیر ذره
بین قرار دهید، ببینید که آیا او مرد خوبی است و با شما رفتار خوبی دارد یا
خیر و یا اینکه با هم تناسب دارید.
8- شما در صورتی می توانید مرد ایده آل خود را پیدا کنید که که بدانید به دنبال چه شخصی با چه خصوصیات و رفتاری هستید.
نمونه هایی از مدل های مانتو اریکا پاییزه 93
مدل های مانتو اریکا پاییزه 93
مدل های مانتو اریکا پاییزه 93
مدل های مانتو اریکا پاییزه 93
مدل های مانتو اریکا پاییزه 93
ادامه مطلب ...
داستان زیبای معنای دوست داشتن
در یک روستا خانواده ی بسیار فقیری وجود داشت که در یک مزرعه و یک کلبه کوچک کنار مزرعه کار و زندگی میکردند، کلبه آنها نه اتاقی داشت و نه هیچ اسباب و اثاثیه ای. اعضای خانواده از برداشت محصولات مزرعه آنقدری گیرشان میآمد که فقط می توانستند شکمشان را به سختی سیر کنند. اما یک سال بدون هیچ علتی، محصول کمی بیشتر از حد معمول بدست آمد، در نتیجه کمی بیشتر از نیازشان پول بدست آوردند…
زن کاتالوگ کهنه و خاک گرفته ای را بیرون کشید و در حال ورق زدن آنها بود، همچنان که صفحات آنرا یکی یکی ورق میزد افراد خانواده هم دورش جمع بودند، بالاخره زن آینهی بسیار زیبایی دید و به نظرش رسید که از همه چیز بهتر است. پیش از آن در خانه هرگز آینه ای نداشتند. از آنجاییکه پول کافی برای خریدنش داشتند، زن آن را سفارش داد. یک هفته بعد وقتی که در مزرعه کار می کردند مردی سوار بر اسب از راه رسید او بسته ای در دست داشت، و خانواده به استقبالش رفتند و بسته را تحویل گرفتند .
زن اولین کسی بود که بسته راباز کرد و خود را در آینه دید و جیغ زد: جک، تو همیشه میگفتی من زیبا هستم، من واقعآ زیبا هستم! مرد
آینه را بدست گرفت و در آن نگاه کرد لبخندی زد و گفت: تو همیشه میگفتی که
من خشن هستم ولی من جذاب هستم. نفر بعدی دختر کوچکشان بود که گفت: مامان،
مامان، چشمهای من عینا شبیه توست . در این اثنا پسر کوچکشان که بسیار پر
انرژی بود از راه رسید و آینه را از دست آنها گرفت او در چهار سالگی از
قاطر لگد خورده بود و صورتش زخمی شده و کمی بد ریخت شده بود، او فریاد زد: من زشتم ! من
زشتم!
***
***
***
***
***
***
***
***
***
***